حس من به کانون فرهنگی مان همانند حس مادری دست تنها به نوزادش است؛ خسته و دردمند است اما عاشقانه فرزند را در آغوش میکشد و با هرکسی که میگوید چرا فرزند دار شدی میجنگد، سعی میکند از دیگران کمک بگیرد ، دیگران کمکش میکنند اما بازهم سخت ترین و حساس ترین کارها به عهده خودش میماند و جنگجویانه قبول میکند و پا پس نمیکشد
بحث مادر و فرزندی شوخی که نیست!
اما راستش ما مادر تشکیلات نیستیم ، و باید سعی کنیم این نوزاد ناتوان را با کاتالیزور توسل و علم و هوش سریع بالغ کنیم و با تقسیم مسئولیت صحیح بین اعضای آن خانواده (تشکیلات) به جای مادری دست تنها، مدیری کاردان باشیم.
مادر عزیزم عاشقتم💕